اشعاردوبیتی رباعی ولادت موسی بن جعفر(ع)
اشعاردوبیتی رباعی ولادت موسی بن جعفر(ع)
بر موسی جعفر شه والا صلوات
بر زاده ی آزاده ی زهرا صلوات
او باب حوائج است از سوی خدا
از او بطلب حاجت خود با صلوات
محمد مبشری
***
امشب که شب خجسته ی میلاد است
تسبیح فرشتگان مبارک باد است
شـــاد اســـت دل آل محمـــد اما
بیش ازهمه دلها، دل زهرا شاد است
محسن بلنج
***
ظاهر چون جمال حضرت موسي شد
روشن همه جا ز نور کرمنا شد
در ارض و سما و لوح و کرسي و قلم
انوار رخ محمدي پيدا شد
***
نادانم و علم یادم بدهید
مشتی حسنه توشه و زادم بدهید
مولای من ای امام کاظم آقا
یک تذکره ی باب مرادم بدهید
***
تاکه ما همسفر عشق به افلاک شویم
بارالها! مددی کن که همه پاک شویم
دست تقدیر چنان کن که پس از دادن جان
در جوارحرم عشق همه خاک شویم
محسن بلنج
***
ای بر همه خلق مقتدا ادرکنی
ای روح و روان مرتضی ادرکنی
ای موسی کاظم ای امام محبوس
ای یوسف آل مصطفی ادرکنی
محسن بلنج
***
ترسـی از فقــر ندارند گدایان كریم
دست خالی نروند از در احسان كریم
حاجت خواسته را چند برابر داده است
طیب الله به این لطف دو چندان كریم
محسن بلنج
***
مشکل گشای کارها باب الحوائج
ذکر توسّل های ما باب الحوائج
دارد هوای شیعه را باب الحوایج
پیوسته می گوییم «یا باب الحوائج»
محسن بلنج
***
چشمهايش همه را ياد خدا مي انداخت
لرزه بر جان و دل تک تک ما مي انداخت
پا برهنه همه بر بُشر شدن محتاجيم
نظري کاش که بر ما، گذرا مي انداخت
محسن بلنج
***
جهان ز نور خدائي منور است امشب
شب نشاط و سرور مکرر است امشب
بگو به حضرت صادق دلا مبارک باد
شب ولادت موسي ابن جعفر است امشب
***
از نــور جــمال هـفتمین حجت مـــا
روشن چشم آخرین حجت ما
از ملت و رهبر به قدومش صلوات
در لــیله جـشن شـــاه دین ما
***
یــا رب نظری ز مرحمت بر ما کن
لطفی تو به ما به حرمت زهرا کن
امشب به حق امام کـاظم و میـلادش
امر فرج مهدی ما را امضـــا کـــن
***
امام کاظم آن که جـــان فــدایــش
که خلقت کرده حق نور ولایـــش
خودش دارد لــقب باب الحوائـج
امـــــام مهربان باشد رضایــــش
***
ای روضه قم بهشت در خانه توست
سر جوش خم ولا به پیمانه توست
در جان تو سرچشمه کوثر جاری است
تــا فــاطمه آفتاب کاشانه تـــوست
***
آن یـــار کـــه از بــوی قـــدومش مـستم
از روز ازل دل به جــمالش بـــستم
آنجا که دو عالم به حریمش چو گداست
صد شکر خـدایا که گــدایش هـــستم
***
صالحترین عبد خدا، موسی بن جعفر
حق است هرکس هست با موسی بن جعفر
ما بنده و آقای ما موسی بن جعفر
محتاجها گویند یا موسی بن جعفر
***
حزن سنگین صفر یک لحظه خنثی میشود
با قدمهای نگارم قد غم تا میشود
قد غمها تا شد و تا سرزمین کاظمین
مرغ دل پرواز کرد و عشق پیدا میشود
***
ای گردش افلاک از آن گردش چشــمت
ای عالم هستی همه از ناز و کرشمت
ما دل به تــو بستیــم در این روز ولادت
مشــغول ســرود صلواتیم ز عشـقـــت
عابدیها (مشهد)
***
گفتند گلی با جلوات آمده است
جان دگری به کائنات آمده است
عطر نفس امام کاظم ای دوست
همراه نسیم صلوات آمده است
سید هاشم وفایی
***
تنها نه بهشت روي تو ديدن داشت
عطر خوش انفاس تو بوئيدن داشت
بوسيد اگر تو را امام صادق
گلبوسه ز رخساره ي تو چيدن داشت
شاعر:سيد هاشم وفائي
***
مژده اى دل که به ماتاج سرى داد خدا
شب ما سوته دلان را سحرى داد خدا
سجده شکر به جا آر که از رحمت خویش
تیر جانسوز دعا را اثرى داد خدا
شجرطیبه ى گلشن طاها را باز
هم ثمر داده و هم برگ و برى داد خدا
تا که اسلام قوى گردد و الحاد ضعیف
صدف بحر ولا را گهرى داد خدا
اى صبا فاطمه را مژده بده کز ره لطف
صادق آل نبى را پسرى داد خدا
ملک از کنگره ى عرش برین مژده دهد
که به ما ناجى نیک و سیرى داد خدا
بهر آزادى ابناء بشر باردگر
به بشر رهبر فریادگرى داد خدا
تا کندزیرو زبر کاخ ستم را اى دل
مژده ى آیت فتح و ظفرى داد خدا
تا به پرواز در آید به جهان طایر فکر
امشب از شوق و شعف بال و پرى داد خدا
شادمانم من ژولیده که از رحمت خود
به من بى هنر امشب هنرى داد خدا
***
تبریک ولادت امام موسی کاظم (ع)
شیعه شادی بنما هفت صفر آمده است
(شیعه شادی بنما گل به ثمرآمده است)
شجر پاک ولا باز به بر آمده است
ششمین ماه ولا حضرت صادق(ع) شاد است
شکر حق گوید ودیدار پسر آمده است
بعد دیدار پسر گفت به یاران حضرت
شاد باشید که اشرف به بشر آمده است
خانه ی حضرت صادق شلوغست سه روز
چون زاطعام در آن خانه خبر آمده است
آمده حضرت موسای به کاظم معروف
بهر شیرین شدن غیض شکر آمده است
اهل حاجات بده مژده که غم زائل شد
شادمان جمله ی حاجات که در آمده است
نهمین گوهر عصمت و امام هفتم
صالحان را بنگر نیک که سر آمده است
آمده آنکه شود حبس یه زندان بلا
در ره حق به پذیرفت خطر آمده است
گوی تبریک در این روز به مولا مهدی(عج)
آخرین ماه که غائب زنظر آمده است
***
وجود آمده رشک بهشت، سرتاسر
به یمن مولد مسعود موسی جعفر
امام کلّ اعاظم، ولی حقّ کاظم
که کظم غیضش یادآورد ز پیغمبر
به جعفر بن محمّد، عطا شده پسری
که بوده است به پیر خرد هماره پدر
هزار موسی عمران فدای آن موسی
که بود گوشة حبسش ز طور نیکوتر
امام هفتم، کز هشت خلد و نُه افلاک
رسد نداشکه ده عقل را تویی رهبر
خدیو هستی کز یک اشارهاش آید
قدر به جای قضا و قضا به جای قدر
چراغ دودة احمد که دیدة دل را
فروغ اوست به هر صبح و شام روشنگر
به عزم طوف حریم مقدّسش دارند
هماره قافلة دل، به کاظمین سفر
چگونه وصف امامی کنم که در قرآن
خدای عزّ و جلّ آمدش ثنا گستر
شرف بس است همین خاک پاک ایران را
که زیر سایة فرزند اوست این کشور
گرفته شهر قم از دخت او شرف آنسان
که خاک پاک مدینه ز دخت پیغمبر
بود بهشت خراسان، ز مقدم پسرش
چنانکه خاک نجف راست فیض از حیدر
اگر ولاش نباشد، عبادت ثقلین
به صاحبش ندهد سود در صف محشر
گدای درگه اویند اسفل و اعلی
رهین منّت اویند ز اصغر و اکبر
هم اوست باب حوائج هم اوست باب مراد
مراد و حاجت خود را بگیر از این در
خوش آن غبار که بر خاک او رسید و نشست
خوش آن نسیم که از کوی او نمود گذر
خوشا دلی که بگردد به گرد تربت او
خوشا کسی که بگیرد مزار او در بر
زمام سلطنتم گر دهند، نستانم
مرا خوش است گدایی به کوی آن سرور
اگر به جبهة خورشید پای بگذارم
گمان مبر که از این آستان بگیرم سر
ز اهلبیت نگردد جدا دلم آنی
جدا کنند اگر جان هماره از پیکر
چراغ بزم عزای حسینیان «میثم»!
مه جمال منیرش بود به ماه صفر
سازگار
*****
ای وجودت مطلع الانوار یـا موســی ابــن جــعــفــر
ای جــلالـــت بـرتـر از گفـتـار یا موسـی ابـن جــعفر
ای رواقــت کـعبـه ی دل وی حـریـمـت طـور ســینـا
ای هـزاران موسـیــت زوار یـا موســی ابن جـعـفــر
ای خوش آن بیمار کز فیض تو میجوشد شفایــش
ای هزاران عیسیــت بیمار یا موســی ابن جعـفــر
از تو می گیرد تجلی سیــنـه ام چون طور سیــنـا
وز تو باشد چشم دل بیدار یا موسی ابن جـعفــر
دردمنـــدم مســتمنــدم بی پنـــاهم رو سـیاهـم
هرکه هستم با تو دارم کار یا موسی ابن جــعفر
کظم غیظ و حسن خلقت دل برد حتی ز دشــمن
همچو جدت احمــد مختار یا موســی ابن جــعفر
پیش عفـــو و پــای جــود و نزد احسانت بود کــم
هرچه باشد حاجتم بسیار یا موسی ابن جعفر
هر که بودم با تو بودم هر که هستم با تو هستم
در گلستان شمایم خار یا موســی ابـــن جعفــــر
ای که دشــمن داد دشـــنام و نـوازش کردی از او
دوستم دستی به سویم آر یا موسی ابن جعفر
دل به ســوی تربتــت دســت دعــا بر آســمانــم
بلـــکه یابــم در حـریمـت بار یا موسی ابن جعفـر
نــیست آن قدرم که گردم زائر صحن و ســرایــــت
خــاک زوارت مــرا بشــمار یا مــوسی ابن جــعفر
من به عــــالـــم گفتــه ام خاک در این آستانــــم
لطف کـــن پا بر ســـرم بگذار یا موسی ابن جعفر
استاد سازگار
***
هفتمين خورشيد آفاق هدايت کاظم است
چشمه ي سيال فيض بينهايت کاظم است
طرفه مولودي که با ميلاد عزت بخش او
گشت جاري زمزم جود و عنايت کاظم است
معني روشنتر از خورشيد ، قاموس جهاد
زندگي را ، تا نهايت از بدايت کاظم است
سالکان پايمرد وادي اخلاص را
با زلال کوثر حق در سقايت کاظم است
پيشوايي کز نفوذ حکمت و تدبير او
منسجم گرديده ارکان ولايت کاظم است
« کاظمين الغيظ و عافين عن الناس » از کتاب
گفت پير معرفت ، مصداق آيت کاظم است
بر فراز منبر دين محمد چون علي
استقامت را به تفسير و روايت کاظم است
کاروان مانده در ظلمات را تا ملک نور
معني ارشاد و مفهوم هدايت کاظم است
غيرت آموزي که از ناموس قرآن کريم
مينمايد با نثار جان ، حمايت کاظم است
آن که در زندان هارون ، کاخ استبداد را
مي کند ويران به نيروي درايت کاظم است
شاعر: عباس خوش عمل
***
***
سایرموارد مرتبط:
http://yaghutekavir.blogfa.com/post/322/%da%86%d9%86%d8%af%d8%b4%d8%b9%d8%b1%d8%b2%db%8c%d8%a8%d8%a7-%d8%af%d8%b1-%d8%a8%d8%a7%d8%b1%d9%87-%db%8c-%d9%88%d9%84%d8%a7%d8%af%d8%aa-%d8%ad%d8%b6%d8%b1%d8%aa-%d9%85%d9%88%d8%b3%db%8c-%d8%a8%d9%86-%d8%ac%d8%b9%d9%81%d8%b1(%d8%b9)