شعر درباره شب قدر , اشعار فوق العاده زیبا درباره شب های قدر , شعر درباره شب های قدر

*

*

شبی است که «لیله البراتش» خوانند:

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند

و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی

آن شب قدر که این تازه براتم دادند

*

*

شعر درباره شب قدر

*
*

تشنه ام این رمضان تشنه تر از هر رمضانی

شب قدر آمده تا قدر دل خویش بدانی

لیله القدر عزیزی است بیا دل بتکانیم

سهم ما چیست از این روز همین خانه تکانی

شب قدر است و من قدری ندارم

چه سازم توشه قبری ندارم

*

شعر درباره شب قدر

*

*

مبادا لیله القدرت سرآید

گنه بر ناله ام افزون تر آید

مبادا ماه تو پایان پذیرد

ولی این بنده ات سامان نگیرد

*

*

شعر درباره شب قدر

*
*

امشب تمام آینه ها را صدا کنید

گاه اجابت است رو به سوی خداکنید

ای دوستان آبرودار در نزد حق

درنیمه شب قدرمرا هم دعا کنید

*

*

شعر درباره شب قدر

*

*

چون نامه جرم ما به هم پیچیدند

بردند به دیوان عمل سنجیدند

بیش ازهمگان گناه مابود ولی

ما را به محبت علی(ع)بخشیدند.

*

*

شعر درباره شب قدر

*
*

مارا به دعا کاش فراموش نسازند

رندان سحر خیز که صاحب نفسانند

*

*

شعر درباره شب قدر

*

*

شب قدر است و من قدری ندارم

چه سازم توشه ی قبری ندارم . . .

*

*

امشب …

از آسمان باران انا انزلنا بر فرق زمین می بارد …

امشب چشمانم را با آب توبه می شویم

و کلام قرآن در دهانم می ریزم

تا خواب چشمانم را نیازآرد …

*

*

شعر درباره شب قدر

*

*

شب تا قدم در کوچه های شهر برداشت

کابوس بغضی خسته را در سینه ها کاشت

در خانه ها لغزید دستش نرم و آرام

پرچم سیاه فتنه را بر بام افراشت

سُر خورد تنهایی در آن چاهی که با اشک

سیلابهای درد را در خویش انباشت

سو سو نمیزد بر فراز شهر جز داغ

داغی که دامنگیر شد از شام تا چاشت

در آن شب قدری که قدرش را نمی دید

دست شقاوت تیغه ای از کینه ها داشت

در سجده افتاد آفتاب و ذکر می گفت

در زیر لب«فزت برب الکعبه»را داشت

*

*

شعر درباره شب قدر

*

*

آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است

یا رب این تاثیر دولت در کدامین کوکب است

تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد

هر دلی از حلقهای در ذکر یا رب یا رب است

کشته چاه زنخدان توام کز هر طرف

صد هزارش گردن جان زیر طوق غبغب است

شهسوار من که مه آیینه‌دار روی اوست

تاج خورشید بلندش خاک نعل مرکب است

عکس خوی بر عارضش بین کآفتاب گرم رو

در هوای آن عرق تا هست هر روزش تب است

من نخواهم کرد ترک لعل یار و جام می

زاهدان معذور داریدم که اینم مذهب است

اندر آن ساعت که بر پشت صبا بندند زین

با سلیمان چون برانم من که مورم مرکب است

آن که ناوک بر دل من زیر چشمی میزند

قوت جان حافظش در خنده زیر لب است

آب حیوانش ز منقار بلاغت میچکد

زاغ کلک من به نام ایزد چه عالی مشرب است

*

*

شعر درباره شب قدر

*

*

شب قدر است امشب مست مستم‌ ای خدا با تو

شدم تا مست دانستم که هستم ای خدا با تو

در این خلوت تو من یا من تو، انصاف از تو می‌خواهم

تو با من مست یا من مست هستم ای خدا با تو

مخواه از من که هرگز راه عقل و عافیت پویم

که من دیوانه از روز الستم ای خدا با تو

دویدم سال‌‌ها اما به دور افتادم از کویت

چو افتادم ز پا در خود نشستم ای خدا با تو

سر از خاک زمین تا برگرفتم عشق ورزیدم

ولی آزاد از هر بند و بستم ای خدا با تو

تو هر جا جلوه کردی من تو را دیدم پرستیدم

به هر صورت جمالی می‌پرستم ای خدا با تو

*

*

شعر درباره شب قدر

*

*

شب قدر است بیا قدر بدانیم کمی

خانه دل ز گناهان بتکانیم کمی

شعله افتاده به ملک دلم از فرط گناه

دوست را از دل این شعله بخوانیم کمی

روح را صیقل آیینه دهیم از دل و جان

آه را تا ملکوتش برسانیم کمی

عهد بستیم و شکستیم بسی کاش! که ما

بر سر عهد وفادار بمانیم کمی

پوشه از بار گناهان شده پر حجم بیا

رمضان است به آتش بکشانیم کمی

نگذاریم زبانه بکشد دوزخمان

بنشینیم و به اشکش بنشانیم کمی

بنشانیم نهالی به امید ثمری

چشمه از چشم به پایش بدوانیم کمی

و ارادت بنماییم و بگوییم ” الغوث “

ناله را تا به فلک باز رسانیم کمی

منبع:http://www.kelishe.com/poem-about-night-of-power.html